بسم الله الرحمن الرحیم-نیم نگاهی به مقوله الگو-تعابیر زیادی شده است عاملی کهانسان میخواهد در همان دایرهای که الگو هست باشد وبا او بچرخد ویا طلوع وغروباش مانند ان الگو باشد- بت انسان است- قسم میخورد ماننداوباشد- احساس بسیار نزدیکی ویگانگی به او میکن- هادی او است وهمراه او اس –عقل الگو عقل او میشود واحساس الگو احساس اومیشود- او راالگو میسازد- از او یاد میگیرد وتکیه گاه او است- بقول حضرت علی علیه السلام مانند بچه شتری که مادراش راتعقیب میکرد من حضرت رسول اکرم صلواته الله علیه واله والسلم را پیروی میکردم ولحظهای ایشان رباترک نکردم- انتخاب اش فقط او است- فراوان درباره الگو صحبت شده است وخواهد شد-این الگو ها بر دونوع هستند – نوع اول ان فقط تفکر است که انسان را وادار میکند که از الگکو تبعیت کند ونوع دوم-علاوه بر تفکر غریزه وفطرت هم هست مانند بچه که از مادرتبعیت میکند-سکولاریسم بخش عمده اش تفکر است ولی مذهب علاوه بر تفکر فطرت هم هست لذا مبارزه سکولاریسم با مذهب مشکلات زیادی پیدا میکند ومداوم مانند دندادن خرگوش که رشد پیدا میکند باید بسابداش ومداوم ایراد واشکال عقل پسند پیدا کند- نمونهای از الگو در شیعه بیان کنم در شیراز میدان حضرت شاهچراغ که به ان میدان حضرتی گفته میشود بیشتر فلکه حضرتی درضلع شمالی این میدان دو مسافر خانه بود که یکی که کمی بهتر بود نام اش هتل بود این دومسافرخانه مخصوصا اهالی بحرین بودند وهرگاه واقعا مشتری بحرینی نداشت به کسی میداد ودائما میگفت به زودی مسافر بحرینی دارم معذور هستم اینان عدات عجیبی داشتم ومن علت انرا نمیدانستم لب جوب مقابل مسافر خانه می نشستند مدتها وحتی خانم در پیاده رو پتو توی پیاده رو میاندختند وانجا مدتها نماز میخواندند من یکی دوستی داشت بسیار مذهبی دردانشگاه شیراز که ربضشته شیمی میخواند اهل نیشاپور ازخانواده روحانیت مغزز وبسیار باهوش وژنی بود روزی به سمن حضرت شاهچراغ باهم میرفتیم ایشان جریان انان گفت ومن هم گفتمبرای من هم کمی تعجب اور است وچون حدیث داریم با زوار خوش رفتاری کنیم من سئوالی نکردم- ایشان فرمودندمن سئوال کردم که اقای محترم داخل حضرت شاهچراغ تا انجا چقدر فاصله دارد خوب نماز ودعا راداخل صحن بخوانید ایشان گفتند ما باید دستجمعی برویم عدهای رفتن یک کار پستی – تلفنی حمام گرفتن وغیر انجام دهند ما 65 نفر هستیمایشان گفت که داخل صحن ورواق قرار بگذارید فرمودند نمیشود سنت ما این است همه باهم حرکت کنیم وانجا تصمصیم بگیریم بعد دست جمعی چهکاری بکنیم- یک جوانی انجا بود ازایشان پرسیدم کلاس چندم هستیگفت امسال به سال اخر دبیرستان میروم ومنهم چند سئوال شیمی وفیزیک وغیره کردم تعجب کردم که سطح سواد چقدر پائین است گفتم شاگر چندم کلاس هستیایشان گفت شاگر اول منامه .من هرسال به ایران میایمکتاب های درسی را میخرم وانجا با استاد یاد میگرم گفتن با علما حشر ونشر دارید ایشان گفت البتهمن هر هفته حداقل خدمت بزرگترین مرجع بحرین هستند گفتم سواد ایشان چجطور است ایشان گفت از لحاظ فقه کم نظیر است ولی ازلحاظ معلومالت عمومی روزی من نزد ایشان رفتم دراخر پرسیدندکلاس چندم هستی کمن گفتم کلاس یازده وایشان سئوال کردن ایا اتم خوب بلدهستی گفتم بله ایان فرمودن کسی نتوانسته است این اتم را به من خوب یاد بدهد برایمن تعریف کن ومنهم نیمساعت شرح داد اخر خوب یاد گرفت منرا تحسین کرد وایشان سخت مورد محبت حضرت ایتالله مجهادنسصتوه معلم اخلاق د ستغیب بزرگ-بزرگ شهید روزگار هستندمن از او خداحافظی کردم ورفتم وقت ملاقات از ایشان گرفتم وروز معین رفتم .وجریان را گفتم وادامه دادم چرا شما از چنین فردی حمایت مکنید ایان فرمودند درفقه اگر بینظیر نباشند کم نظیر هستند من گفتم چه ربطی به معلومات عمومی دارد من علت بیسوادی انها که کار انگلستان وحکومت است دلیل اش رادربیسوادی معلومات عمومی ایشان میدانم- ایشضان فرمودندمن چند نصیحت فروتنانه خدمتاشان عرض میکنم-گذشت تصور میکنم همسال بود یا سال بعد بود درخانه گفتند کتاب بچه را زود تهیه کن وگرنه بیست روز بعد پارتی دوم میاورند من یک رفیق انقلابی داشتم پدر ش در نزدیکی میدان حضرتیومیدان شاهزاده قاسم که نزدیک یک دیگر هستند لوازم التحریر داشت مدتها التکماس میکرد درصفقرار نگیر به پدرم بگو واز پدراش به خاطر انقلابی بودن ومومن بود زیاد تعریف کرده بود تو سفارش بده من شب پدرم میاورد و منن خودم انرا نزد تومیاورم وراجع به تو باپدرم مفصل صحبت کردم انوقت ها تعداداین مراکرز مخصوص درشمال شهر بسیارکم بود من به نزد حضرت شاهچجراغ علیه السلام رفتم گفتم ایشامن زیاد اصرار کرده است وضع همخیلی شلوغ است سری به ایشان بزنم دم مغازهع بر اساس گفته ایشان پیدا کردم غلغله بودسوزن انداز وبه زحمت در پیاده رو جائی پیدا کردم ویک خانمی مداوم التماس میکرد که یک کتاب فارسیبده ایشان میگفت خانم نمیشود شما دوتا کتاب ازمن گرفتی که مابقه از جای دیگربگیری نمیشود مداوم التماس میکردوضع کمی خلوت شد ومن خودم را جلو کشیدم خون درگهای من جوش اورد وگفتم عزیزم کتاب فارسی به ایشان بده ایشان فرمودند اینخانم اهل بحرین است من گفتم مهمان نوازی حکم میکند بهتر است اول به ایشان کمک کنید ایان فرمودند همین امروز یک تن کتاب به بحرینی فروختهام وسه تن هم پول خوبی گرفتهام که به ایثنان ارسال کنم وبه تمام شهرستانها تگراف زده صنف که کتاب اضافی سریعا بفرستید وبه تمام استانها هم تگراف زدیم ایضا ویک نامه به اموزش وپروش بفرستید گویثا بحرینی علاقمند به مطالعه کتاب درسی شضدن لطفا دربحرین یک نمایندگی بزنیدومستقیما انجا توزیع کنی اگر به این ملت کتاب نرسانم موی سرمن را میکنند- من خودم را معرفی کردم وایشان خوش امد ومدتی خوش وبش کردوگفت فلانی والله ندارم ولی نگران نباش چندین برابر برای سالهای دیگرهم چاپ کردند باکمیثتاخیر گیرمیاوری ولی برای بار دوم من برای شضما کنار میگذارم چنان یافتی که هیچ واگرنیافتی من به فلانی خواهم داد- من ازایشان سئوال چطسور تا بحال بفکر اینها نبودیدایاشن گفت برای اولین بار است وهمه راهم متعجب کرده استمن گفتم دلیلاش چیست ایشان فرمودندهمه میگویند که به نزد ایشان رفتن ودیدن این کتاب انجا روی هم چیده شده است- وبعد باحسرت سری تکان داد به سمت منزل مبارک حضرت دستغیب وفرمودند خدا بخیر کند وراست میگفت انگلیس وامریکا دیدی تیز دارند واهل انتقام گرفتن هستند- مدتها گذشتدریک جلسه روضه خوانی د ر سطح بالا اقائی ارام کنار دستمن درحالیه پیر مرد قبراقی بود به یک پیر مرد متشخص بسیار پیر گفت – مگر حضرت ایت الله دستغیب فنون نظامی خوانده است که درباره مسائل نظامی رای میدهد من گفتم چه اتفاقی افتاده است؟ ایشان گفتند کهحضرت فرمودند دسته اوائل بنام مبارک علیه السلام دسته دو.م بنام نامی اماحسین علیه السلم پرچم اینطورباشد این عکس ضشاه بیادبرداشته شود وایشاه خوداش شعوراش بایدبرسد ک.ه خدایان نبیت این عکس شرک است وزمانیکه همه ما مرید علیبن ابیطالب هستیم ازبالا تا پائین وازخرد وتا بزرگ بایدعکس ایشان برای رژه باشد ومداوئم شرح داد من گفتم اینکه اتطلاعات نظامی نمخواهد یک افسر باشرف ومومن رفته وجریان راگفته استوایشان نصایح کرده است گرچه سر تا پا دورغ بود